loading...
پرتال تفریحی و عاشقونه
Alirezaz90 بازدید : 339 چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

خاطرات یک دختر دانشجوی دم بخت! (طنز)

 

دوشنبه اول مهر: امروز روز اولی است که من دانشجو شده ام. شماره ی کلاس را از روی برد پیدا کردم. توی کلاس هیچ کس نبود، فقط یک پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «کلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشکیل نمی شه(!)و دوباره در مقابل تعجبم گفت که یکی دو هفته ی اول که کلاس ها تشکیل نمی شود و خندید.

با اینکه از خندیدنش لجم گرفت، اما فکر کنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسید که ترم یکی هستید یا نه. گمانم می خواست سر صحبت را باز کند و بیاید خواستگاری؛ اما شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد نخندد!

ads1
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 911
  • کل نظرات : 210
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 62
  • آی پی امروز : 93
  • آی پی دیروز : 184
  • بازدید امروز : 705
  • باردید دیروز : 1,277
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 705
  • بازدید ماه : 13,751
  • بازدید سال : 89,365
  • بازدید کلی : 1,198,448
  • تبلیغات